ساریناسارینا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

سارینا فرشته کوچولوی مامان

بدون عنوان

سلام همه ی زندگی مامان ببخش که چند وقته که نیومدم و از شیرین کاریات و شیرین زبونیات برات ننوشتم آخه درگیر این آنفولانزای وحشتناک بودیم و همه مون دچارش شدیم و الهی بمیرم که تو ٣ شب تب کردی وهیچی نمیخوردی به طوری که هر وقت نگات میکردم گریم میگرفت که اینقد لاغر شده بودی دی تولد مامان جون و بودو ماهم با عمه زری و خاله مریم وخاله ریحانه قرار گذاشتیم که مامان جون سوپرایز کنیم و بدون اینکه خودش خبر داشته باشه براش تولد بگیریم ولی تو اونروز تب کردی و تبتم خیلی بالا بود اونقدی که حتی از توی بقل من پایین نمیومدی.تویی که عشق تولدو کیک و فوت کردن شمعی ایشالله هیچ وقت مریض نشی عزیزم چون مامان نمیتونه طافت بیاره که د...
27 دی 1390

یلدای امسال

سلام فرشته ی زمینی مامان قربونت برم عزیز دلم میدونی که مامان خیلی عاشقته و خیلی دوست داره ؟میدونی که تو همه ی  زندگی مامانتی؟میدونی تو تنها دلیل زنده بودن مامانی(البته به بابا چیزی نگیا)؟     و اما یلدا...... هر سال یلدا رو خونه ی مامان جون با عموها و عمه زری و ....برگزار میکردیم اما امسال تصمیم گرفتیم بریم شمال تو اینقد خوشحال بودی که نگو سطل ماسه بازی و مایوتو گذاشتی توی ساک و مدام میگفتی مامان تو هم میایی با من ماسه بازی کنی ؟قربون این همه بازی گوشیت برم توی راه آبعلی روی کوهها پر بود از برف و توهم میخواستی بری برف بازی و همش به بابا میگفتی "خواهشا وایسا برف بازی کنم"یا اینکه "اگه خواهش کن...
6 دی 1390
1